بررسی و نقد سریال بازی مرکب یا Squid Game
من (نویسنده) اولین کاری که بعد از دیدن سریال Squid Game (اسکویید گیم) انجام دادم این بود که سری به اینستاگرام زدم تا نظرات مردم در مورد سریال بازی ماهی مرکب رو بخونم.
وقتی نظرات مردم و بعضا کارشناسان رو در مورد این سریال خوندم، دیدم در عین اینکه اشکالاتی که اونا گفته بودن رو من هم دیدم، اما اشکالات این سریال خیلی فراتر و وسیع تر از اون چیزی بود که مردم بهش اشاره کرده بودن.
این قضیه باعث شد که من که به این سریال علاقه مند شده بودم، تصمیم بگیرم یک نقد کامل در موردش بنویسم تا بعنوان نظرات خودم و همچنین لیستی از اشکالات سریال بازی مرکب، در سایت "هم سوالی" منتشر بشه.
اما نتیجه و خروجی نهایی نقد نویسی من، یک مطلب خیلی طولانی شد که امکان انتشارش در قالب یک صفحه وجود نداشت. بهمین خاطر، برای سهولت خواننده ها و نظم بهتر مطالب، این نقد رو تو 6 قسمت و صفحه منتشر کردم.
شما هم اکنون تو قسمت ششم و پایانی نقد سریال بازی مرکب هستید و میتونید در زیر با محتوای بقیه قسمت های این نقد هم آشنا بشید:
- قسمت اول نقد سریال بازی مرکب: شامل توضیحاتی در مورد سریال و نقد نوشته شده، بهمراه یک لیست 16 موردی از اشکالات کلی سریال و توضیح دو مورد ابتدائی لیست.
- قسمت دوم نقد سریال بازی مرکب: شامل توضیح کامل 4 مورد دیگر از 16 اشکال کلی این سریال.
- قسمت سوم نقد سریال بازی مرکب: شامل توضیح 10 مورد انتهایی از 16 اشکال کلی سریال.
- قسمت چهارم نقد سریال بازی مرکب: نقد صحنه ها، اتفاقات و سوتی های قسمت اول و دوم سریال.
- قسمت پنجم نقد سریال بازی مرکب: نقد صحنه ها، اتفاقات و سوتی های قسمت سوم، چهارم و پنجم سریال.
- قسمت ششم نقد سریال بازی مرکب (همین صفحه): نقد صحنه ها، اتفاقات و سوتی های قسمت ششم تا نهم (آخر) سریال به همراه تحلیل و نقدی در مورد نحوه پایان و آخر سریال Squid Game.
آنچه در این 5 قسمت گذشت
تا الان در 5 قسمت، سریال بازی ماهی مرکب رو نقد کردیم و صفحه فعلی، قسمت ششم و آخر این نقد هست.
سه قسمت ابتدایی این نقد به بررسی کلیات و داستان این سریال اختصاص داده شد و سه قسمت دوم هم به بررسی اتفاقات و صحنه های سریال.
در دو قسمت گذشته اتفاقات قسمت های اول تا پنجم رو برررسی کردیم و تو این قسمت، مابقی سریال و نحوه پایان یافتنش، نقد و بررسی خواهد شد.
خلاصه داستان قسمت ششم سریال بازی مرکب
میشه گفت که بهترین قسمت سریال بازی ماهی مرکب قسمت ششم اون هست که تمرکز اصلیش روی رقابت تیله بازی بود.
هر چند که خود بازی چهارم که تیله بازی بود، جذاب نبود، اما ماجراهای انتخاب حریف و بعد نحوه شکست دادنشون، صحنه های جذاب و احساسی ای بوجود آورد.
هیجان بی مزه!
تو رقابت پیرمرد و شخص اول، وقتی که شخص اول 9 تا تیله هاش رو به پیرمرد باخت، نیروی مثلث اومد هفت تیرش رو در بیاره تا شخص اول رو بکشه ولی اون یه تیله درآورد و گفت هنوز نباخته.
کارگردان برای اینکه به خیال خودش، برای من و شمای بیننده، جذابیت ایجاد شه، یه مساله خیلی مهم رو زیر پا گذاشته.
یعنی نیروی مثلث بدون شمردن تیله های فرد پیروز، به محضی که حس کنه یه طرف باخته میره سراغش تا بکشتش؟ این مساله تو بازی آخر هم اتفاق افتاد و قبل از اینکه شخص اول برنده بشه، مربع برای کشتن پسر همسایه، هفت تیر کشید!
علی احمق
قبلا در مورد حماقت غیر قابل باور علی صحبت کردیم. اما یک نکته که مختص رقابت تیله بازی بود اینه که وقتی پسر همسایه خواست علی رو فریب بده گفت اگر بازی ما تموم نشه، میریم با تیم های دیگه رقابت میکنیم؛ پس بیا بریم بقیه تیم ها رو بررسی کنیم!
جدا از اینکه این فکر خیلی مسخره و بچه گانه بود، چرا علی نیومد از نیروی مثلی که پیششون بود سوال کنه که قانون بازی در این مورد چیه؟ همونطور که تو همین تیله بازی، مرد خلافکار از نیروی مثلث در مورد قانون تغییر بازی سوال کرد و اونم گفت اشکالی نداره.
اصلا بفرض هم این قضیه درست بود، بررسی کردن اونها چه سودی داشت؟ مگه میشه کسی اینقد احمق باشه؟
کارگردان راحت طلب اصلا به خودش زحمت طراحی سناریوهای معقول نمیده و ساده ترین راه ها رو انتخاب میکنه!
یه چیز جالب دیگم اینکه تو این سکانس نشون داده میشه که سنگ های توی کیسه علی، در اثر برخورد بهمدیگه صدای تیله میده!
فداکاری تیله ای بانوان!
چرا دختر جیب بر اینقد تیله رو بد انداخت؟ حتی اگر کسی میخواست به عمد هم ببازه اینقد تیله رو دور از دیوار نمینداخت.
جوابش اینه که کارگردان میخواست فداکاری دختر ریزه میزه رو خیلی بیشتر جلوه بده چون اگر تیله دختر جیب بر خیلی زیادی به دیوار نزدیک بود، شاید نیازی به فداکاری دختر دوم نبود و شکستش حتمی یا با احتمال خیلی زیاد بود.
بطور کلی فداکاری ای که دختر ریزه در حق دختر جیب بر کرد، زیادی فیلم هندی بود. اگر واقعا کارگردان میخواست چنین سناریوئی بچینه باید رابطه اونا رو از قبل خیلی بهتر نشون میداد.
پسر همسایه که اینهمه با شخص اول سریال و علی دوست بود به هر دوشون خیانت کرد ولی این دختر که دوستی زیادی هم با دختر جیب بر نداشت، بخاطرش جون خودش رو داد!
کارگردان هم در یه اقدام قابل تحسین، نحوه کشته شدنش رو تیر خوردن از کنار نشون داد تا بنوعی صحنه یک خودکشی رو تداعی کنه.
قسمت هفتم سریال Squid Game
از نظر من جذاب ترین مسابقه سریال بازی مرکب، مسابقه پنجم بود که بازیکن ها باید از روی پل شیشه ای رد میشدن.
حتی تصور اینکه باید روی یه شیشه بپری و ممکنه بشکنه و سقوط کنی، واقعا ترسناکه. مرگ بر اثر سقوط از ارتفاع قطعا خیلی مرگ سخت تریه تا مرگی که بر اثر شلیک گلوله اتفاق میفته.
قسمت هفتم، جریانات مربوط به این مسابقه رو پوشش میداد و از این نظر جذاب بود. اما مزخرف ترین جریان این سریال که مهمانان ویژه یا VIP ها بودن هم تو این قسمت قرار داشت، و در واقع میشه گفت این قسمت ترکیبی از بدترین و بهترین ها بود.
تو این قسمت یکی از جذاب ترین صحنه های کل سریال هم پیش اومد و اونم تصمیم مرد خلافکار به ایستادن و جلو نرفتن و اتفاقات بعدیش بود. این سکانس واقعا از همه نظر خیلی خوب و قشنگ بود، فقط حیف که وسطش باید VIP ها رو تحمل میکردیم.
ماجراها تعقیب و گریز بین جلودار و افسر پلیس هم از این قسمت شروع میشه.
تیله از کجا؟
شخص اول سریال بعد از بازی تیله، یکی از تیله ها رو پیش خودش نگه داشته بود. چطوری؟!
منطق بازی پنجم
بازی پنجم هر چند خیلی هیجان انگیز و قشنگ بود اما اصلا و ابدا منطقی و عادلانه نبود!
اکثر بازیکن های این بازی هیچ شانسی برای موفقیت نداشتن و از ابتدا هم مردنشون مشخص بود و خب این باعث میشه اصل شروع و ورودشون زیر سوال بره.
فرض کنید خودتون جزء نفرات اول این بازی بودید. ترجیح میدادید از روی این پل به پائین پرت شید یا با یه گلوله خلاص شید؟
من اگر جزء ده نفر اول این بازی بودم، اصلا و ابدا حاضر نمیشدم روی پل برم تا بلکه بخاطر امتناع از بازی، با گلوله کشته بشم و نه اینکه مرگ ترسناک و دردناک سقوط رو تجربه کنم.
جالبم هست که در نهایت سه نفری این بازی رو بردن که حتی یک شیشه درست رو هم خودشون حدس نزدن و تازه VIP های بی مزه هم براشون دست زدن!
هل!
تو این بازی سه نفر روی شیشه ها هل داده شدن (کشیش، فرد پشتیش و مرد خلافکار). در هر سه مورد هم شیشه شکست و یعنی اون شیشه مقاوم سکوریت نبود. اما از نظر ریاضیات، احتمال اینکه بالاخره تو یکی از این سه مورد، شیشه نمیشکست، بالا بود.
اگر اون شیشه نمیشکست چی میشد؟ چون کارگردان جوابی برای این سوال نداره، مجبوره که هر سه شیشه رو شکستنی در نظر بگیره.
مثلا فرض کنید تو صحنه ای که دختر پر حرف همراه با مرد خلافکار سقوط کردن، شیشه روبروشون مقاوم بود. چی مشد؟
مرگ مرد خلافکار
صحنه مرگ همزمان دختر پر حرف و مرد خلافکار و اینکه این دختر تونست انتقامش رو بگیره، مجموعا جالب، اما در عین حال غیر منطقی بود چون با توجه به تفاوت قدرت بدنیشون، و همینطور نحوه قرارگیریشون روبروی هم، مرد خلافکار براحتی میتونست خودش رو نجات بده.
تصور کنید مرد خلافکار با صورت یه ضربه محکم تو صورت و بینی دختر پر حرف میزد. اونوقت دیگه این دختر از شدت درد خودش رو هم نمیتونست نگه داره چه برسه که بخواد مرد خلافکار رو پرت کنه پائین.
البته حتی بدون این کار هم، میتونست دست های دختر رو از دور کمرش باز کنه و خودش رو خلاص کنه اما خب کارگردان گفته بود تو باید بمیری و حتی بهش گفته بود که موقع سقوط باید دستات بسته باشه که به میله ها گیر نکنه!
البته اینم بگم که بنظر من، با توجه به اینکه دختر پر حرف زیر مرد خلافکار بود، مرد میتونست سرش رو روی بدن دختر بذاره تا سرش زمین نخوره و زنده بمونه.
شکست شیشه ها
چرا بعد از پایان بازی پنجم باید شیشه ها بشکنه و سر و صورت و بدن بازیکن ها رو زخمی کنه؟ این کجای بازی هست؟ این افراد موفق شدن از پل بگذرن. چرا باید زخمی بشن؟ بعدشم اصلا شیشه ها بفرضم ترکونده بشن! چرا مثل گلوله به سمت بازیکن ها میان؟
جواب اینه که: چون کارگردان میخواد دختر جیب بر زخمی بشه و داستان های بعدی براش پیش بیاد!
VIP ها
شکل و شمایل، داستان ورود و نحوه پذیرائی از مهمون های ویژه بازی مرکب اینقد سطحی و پر ایراد هست که میشه کلی در موردش حرف زد و البته چون پای سلیقه و نظر شخصی هم وسط میاد، ممکنه همه باهاش موافق نباشن.
مثلا ممکنه برای کسی طبیعی باشه که شخص پولداری از راه دور و با هلی کوپتر به محل بازی ها بیاد که از دیدن بازی ها لذت ببره بعد وسط مهمونی هوس کنه که با خدمتکار مرد مجموعه، کارهای خاک بر سری کنه. بهرحال سلیقس دیگه!
اما یه چیزهایی هم سلیقه ای نیست اونم اینکه بعد از بلایی که سر اون پیرمرد VIP اومد چه اتفاقی براش افتاد؟ اعتراضی نداشت؟ بهمین راحتی پذیرفت؟ بقیه چیزی نفهمیدن؟ دقیقا چی شد؟!
قسمت هشتم، بدترین قسمت سریال بازی ماهی مرکب
با هر قیاس و سلیقه ای، بدترین و آبکی ترین قسمت سریال Squid Game قطعا قسمت هشتمش هست.
تنها صحنه مهم این قسمت، کشته شدن دختر جیب بر هست و شاید بشه گفت، دیده شدن صورت مرد جلودار هم برای افرادی مثل من که به شخصیت و بازی این فرد علاقه پیدا کرده بودن، جالب بود.
این قسمت و قسمت دوم سریال رو میتونید اصلا نبینید!
مرگ دختر جیب بر
سایز و میزان فرورفتگی شیشه ای که تو بدن دختر جیب بر رفته بود رو دیدید؟ اگر در دنیای واقعی چنین اتفاقی برای کسی بیفته باید سریعا اورژانس خبر کنن و اگر مصدوم دیر به اتاق عمل بره بخاطر شدت جراحات و خونریزی زیاد میمیره.
اما خب اینجا سریاله بازی مرکب هست و هر اتفاقی که کارگردان دلش بخواد میفته. بطور غیر معقولی یه شیشه بزرگ تو بدن یکی فرو میکنه و بطور غیر معقولی هم اونو زنده و سرحال نگه میداره که حتی بره مهمونی هم شرکت کنه!
موبایل با باتری اتمی
تو قسمت هشتم هستیم و پلیس ما همچنان داره با موبایلش میتازه. باتری اتمی هم داشت این موبایل بعد اینهمه فیلمبرداری و کارهای دیگه تموم میشد دیگه.
مهمونی سه نفره
جذابیت و لزوم این مهمونی سه نفره چی بود واقعا؟
البته نمادهای بکار رفته تو این مهمونی مثل میز مثلث و شمعدون و صفحه شطرنجی، مشغولیات خوبی برای عزیزان وطنی بود که این سریال رو به فرقه های شیطانی و فراماسونی و اینجور مسائل ربط بدن.
چرا؟ چرا؟ چرا؟
تو قسمت هشتم مرد جلودار و پلیس که دو تا داداش بودن با هم روبرو میشن.
چرا پسر پلیس تیر رو تو قسمتی نزد که مرد جلودار رو بکشه؟ اصلا پلیس به هر دلیلی اینکارو نکرد، مرد جلودار از کجا میدونست که با همون یه دونه تیر، مغزش رو داغون نمیکنه؟ دقت کنید که زمانیکه تفنگ پلیس تیر داشت هنوز نمیدونست که مرد جلودار برادر خودشه.
یه سوال دیگه! افسر پلیس تو کتف مرد جلودار زد و مرد جلودار هم که پلیس رو میشناخت تو کتفش زد. چرا مرد جلودار هیچیش نشد و بدون مشکل به حرف زدن و عملکردش ادامه داد ولی پلیس با همون تیر از کار افتاد و تو آب افتاد؟ این بخاطر تفاوت قدرت تیرهاشون بود؟
محل افتادن این افسر پلیس تو آب هم جالب بود که کلی دور تر از نقطه سقوط بود. چون نمایش نقطه عمودی برای کارگردان سخت بوده، یه مقدار داخل تر رو نمایش داده بجاش!
قسمت نهم و آخر سریال بازی مرکب
احتمالا اگر از طرفداران سریال بازی ماهی مرکب باشید از انتهای این سریال خیلی راضی نیستید.
هر چند که این سریال، خوشبختانه پایان باز نداشت و تقریبا به همه سوالات بیننده پاسخ داده شد و عاقبت همه تا حدودی مشخص شد، اما شاید بشه گفت پایان خوبی برای هیچکسی تصویر نشده بود.
بنوعی شاید بهتر بود که از قسمت هفت به بعد سریال رو نبینیم و بیخیال پایان سریال بشیم!
تو قسمت نهم، بازی ششم که آخرین بازی بود انجام شد که البته بنوعی دعوا و بکش بکش بود، نه بازی!
تو این قسمت باز هم دیالوگ ها و رفتارهای مصنوعی و مسخره ی VIP ها رو شاهد بودیم و نهایتا هم لو رفتن نقش پیرمرد تو بازی ها و هدف برگزاری این رقابت ها که متاسفانه هیچکدومشون خوب و دلچسب نبود.
در واقع میشه اصلا یک مقاله کامل رو در مورد نحوه پایان این سریال نوشت که چرا اینقد بد و سطحی بود؟
بازی ماهی مرکب و قهرمان روئین تن
ششمین و آخرین بازی این رقابت ها، بازی ماهی مرکب بود که اسم سریال هم براساس این بازی انتخاب شده بود (بنظرتون اسم قشنگی بود؟).
راستش رو بخواهید من که چیزی از نحوه این بازی و قوانینش متوجه نشدم ولی بهرحال بنظر بازی جذابی نمیومد.
از قوانین این بازی که بگذریم، تو این سریال، بازی آخر بنوعی تبدیل شد به اینکه تلاش کنید همو بکشید و هرکسی اون یکی رو کشت برنده میشه.
تو این بازی شخصیت اول سریال سه تا ضربه چاقو به نقاط مختلف بدنش میخوره ولی ماشااله انگار نه انگار. اما پسر همسایه در اثر گاز گرفتی پا، کلا ضربه فنی و زمین گیر میشه و دیگه هم از جاش بلند نمیشه و آخرم خودکشی میکنه.
واقعا چه لزومی داشت که چنین سناریویی رو ببرن جلو که شخص اول سه تا چاقو بخوره و عین خیالش نباشه ولی پسر همسایه به همین راحتی از پا در بیاد؟
راستی این زخم ها چطوری و کجا درمان شد؟ چاقو تو پا و پهلو و دست کسی بره چند ماه درمانش طول میکشه و قطعا دیگه آدم اول نمیشه. شما تصور میکنید اگر چاقو تو کف دستتون فرو بره، دیگه دستتون به حالت اول برمیگرده؟
من قبلا فکر میکردیم فقط تو فیلم های مربوط به جنگ ایران و عراق هست که نیروی ایرانی هوشمند و مقاومه و نیروی عراقی احمق و ضربه پذیر.
جالب اینه که حتی تو بازی شروع سریال هم، چون قرار بود اون پسر بازی رو ببره، حریف های روبروش احمق نشون داده میشدن. مثلا این دو صحنه رو ببینید. اگر یه بچه بخواد جلوی کسی رو بگیره که نره، این مدلی میگیرتش؟
کارگردانی و قصه پردازی این سریال به وضوح ضعیف و پر ایراد هست و بطور حتم سازندگان این سریال باور نمیکردن که اثر تولیدیشون تا این حد مورد توجه مردم قرار بگیره وگرنه قطعا سعی میکردن داستان ها و سناریو های خیلی جذاب تر و باور پذیر تری برای قسمت های مختلف این سریال از جمله یکی از مهمترین بخش هاش، یعنی بازی آخر، طراحی کنن.
ملاقات شخص اول و پیرمرد
ملاقات کسل کننده و بی فایده که درست در لحظات پایانی عمر پیرمرد طراحی شده بود (احتمالا با عزرائیل هماهنگ کرده بودن) نه جذابیتی ایجاد کرد و نه داستان و سناریوی معقولی رو برای این بازی ها مطرح کرد.
بطور کلی انتقادات زیادی به نحوه پایان این سریال وارده و شاید بهتر بود که پیرمرد معصوم بازی ها، در انتهای سریال تبدیل به هیولا نمیشد. غافلگیری خوبه ولی این غافلگیری جذابیتی نداشت خصوصا اینکه ظاهر پیرمرد خیلی هم تغییر کرده بود و اون حس پیرمرد بازی رو به آَدم نمیداد.
گفتگوی اونها هم دوباره به یک شرط بندی بی ارزش گذشت. واقعا هدف پیرمرد از این دیدار چی بود؟ عزرائیل بهش گفته بود امشب راس ساعت 12 قراره بمیری و پیرمرد هم میخواست که شخص اول پیشش باشه؟
پیرمرد روباه
تو ادامه پیرمرد با کت و شلوار و ماسک روباه تو اتاق رهبر بازی ها نشون داده شد که به مرد جلودار میگه دیدن بازی ها به اندازه بازی کردنش لذت نداره.
خب پیرمرد که از بازی ها حذف شده و دیگه نمیتونست خودش بازی کنه. پس چه دلیلی داشت که پیش مهمون های ویژه نره؟!
پایان نقد سریال بازی ماهی مرکب یا Squid Game
وقتی که آدم به چیزی علاقه پیدا میکنه، واقعا دوست نداره که اینقد ایراد داشته باشه ولی واقعا سریال بازی مرکب پر از ایراد بود ولی با وجود همه ایراداتش موفق شد به شهرت جهانی برسه و برای خیلی ها یک سریال محبوب باشه.
بنظر من از جمله علل موفق این سریال، محیط جذاب رقابت ها، بازی بسیار خوب شخص اول، شخص خلافکار و مرد جلودار و سادگی این سریال بود که انرژی زیادی از شما نمیگرفت و همه چیز خیلی ساده و همه فهم اتفاق میفتاد.
البته که وجود صحنه های احساسی هم به زیبایی سریال بازی ماهی مرکب کمک زیادی کرد.
نویسنده ی مقاله ی "نقد سریال Squid Game (قسمت ششم نقد)"
این مطلب توسط علی متقی پور نوشته، و توسط تیم "هم سوالی"، ویرایش شده است.